
خاطرمان باشد به یاد هم باشیم.. شاید سالها بعد در گذر جاده های بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود..!! تو آدم ، من حوا . . . روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است. کاش ماه ، . . . . . . . رفت و دیگر ندارمش . بدون اینکه “مار” ی در کار باشد . در بیمارستان میلیون ها کلمه پراکنده “خداوند” ریخته بود روی کمپوت های میوه و تخت ها و راهروها و نیمکت های سنگی توی حیاط ! . . . . . . خدایا در این آشفته بازار کمک کن تا دلم بلرزد به نگاهی که بیارزد … . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . از اون گله نکن … رو به سوی ابر کردم ابر باریدن گرفت . . . به زن ای دل دل برطبل تنهایی که داری که داری غم ناک ترین نواها رو مینوازی . . اونوقت که دستم تو دستش بود از خوشحالی گریه میکردم…. . . . هیچ وقت دیوانه وار به کسی عشق نورز . . . ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﻪ؟ . . . از همین الان یه سری تصمیمات جدید گرفتم….. این اولیش . . . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ..! . . . ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﯼ . . . ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ . . . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . دلم گاهی نفس نفس زدن میخواهد… . . . دلم که هوایت را میکند، دیگر نمیتوانم نفس بکشم… . . .
برچسبها:
بیا جهانى دیگر آغاز کنیم ، عشق بورز ، دوستم داشته باش ، تازه سیب چیده ام . . .
برچسبها:
شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟
مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفتهی دخترم است و برای ازدواج با او خودش را عاشق و دلداده نشان داده و به همین دلیل دل دخترم را ربوده است. درحالی که پسر یکی از دوستانم، هم نجیب است و هم عاقل، با اصرار میخواهد با دخترم ازدواج کند اما دخترم میگوید او بیش از حد جدی نیست و شور و جنون جوانی در حرکات و رفتارش وجود ندارد. اما این پسر بیکار هرچه ندارد دیوانگی و شور و عشق جوانیاش بینظیر است. دخترم را نصیحت میکنم که فریب نخورد و کمی عاقلانهتر تصمیم بگیرد اما او اصلا به حرف من گوش نمیدهد. من هم به ناچار به ازدواج آن دو با هم رضایت دادم.
شیوانا از دختر پرسید: چقدر مطمئن هستی که اوعاشق توست؟
دختر گفت: از همه بیشتر به عشق او ایمان دارم!
شیوانا به دختر گفت: بسیار خوب بیا امتحان کنیم. نزد این عاشق و دلداده برو و به او بگو که پدرت تهدید کرده اگر با او ازدواج کنی حتی یک سکه از ثروتش را به شما نمیدهد. بگو که پدرت تهدید کرده که اگر سرو کلهاش اطراف منزل شما پیدا شود او را به شدت تنبیه خواهد کرد.
دختر با خنده گفت: من مطمئنم او به این سادگی میدان را خالی نمیکند. ولی قبول میکنم و به او چنین میگویم. چند هفته بعد مرد ثروتمند با دخترش دوباره نزد شیوانا آمدند. شیوانا متوجه شد که دختر غمگین و افسرده است. از او دلیل اندوهش را پرسید.
دختر گفت: به محض اینکه به او گفتم پدرم گفته یک سکه به من نمیدهد و هر وقت او را ببیند تنبیهاش میکند، فوراً از مقابل چشمانم دور شد . از این دهکده فرار کرد. حتی برای خداحافظی هم نیامد.
شیوانا با خنده گفت: اینکه ناراحتی ندارد. اگر او عاشق واقعی تو بود حتی اگر تو هم میگفتی که دیگر علاقهای به او نداری و درخواست جدایی میکردی، او هرگز قبول نمیکرد. وقتی کسی چیزی را واقعا بخواهد با تمام جان و دل میخواهد و هرگز اجازه نمیدهد حتی برای یک لحظه آن چیز را از دست بدهد. اگر دیدی او به راحتی رهایت کرد و رفت مطمئن باش که او تو را از همان ابتدا نمیخواسته و نفع و صلاح خودش را به تو ترجیح داده است. دیگر برای کسی که از همان ابتدا به تو علاقهای نداشته ناراحتی چه معنایی می تواند داشته باشد؟
برچسبها:
همیشه پشت ابر بماند
نمی خواهم بدانم ،
شب مهتاب ،
بی من چه می کنی . . .
.
دنیا رو می بینی ؟
حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره
ولی محبت خیانت میاره !
.
کامل شده ای . . .
دیگر به تو نمیــرسد کسی !
چند واحد پاس کرده ای ؟!
چند سال برای خیانت خوانده ای ؟!
.در ادامه مطلب ببینید…
برچسبها:
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم.
.
.
.
خدا خیــــر بدهد این کفشــــهای بنـــــد دار را!
که رفتنتــــ را دقیقــــه ای به تاخیــــر می اندازنـــد…
.
.
.
حافظ هم ..
از من کلافه است !
بس که ..
آمدنت را فال گرفتم !
.
.
.
” او رفت ”
.
و این خود
شعر بلندی است …
.
.
.
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد …
به شب آدم، اما … !
.
.
.
گلم خاری شد و با بادها رفت
اثر از ناله و فریادها رفت
خیال وصل می پختیم هیهات
چه آسان می توان از یادها رفت
.
.
.
در یک لحظه تمام شد
او رفت…
دو کلمه ای که معنای زندگی ام را برای همیشه تغییر داد . . .
.جداکه شدیم هر دو به یک احساس رسیدم
تو به فراغت من به فراقت . . .
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست . . .
.
.
.
حالا که رفته ای
غمگینم
به سراغ حافظ می روم
همین را می گوید:
« برود از دل ِ من
وز دل ِ من آن نرود »
.
.
.
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن / ابتدای یک پشیمانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم از چشمان تو / چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن
.
.
.
آخرین بـاری کـه از تـه دل
بـرای رفـتـنـت گـــــریـه کــردم
گـفـتـی: تـمـامـش کـن . . .
از آن روز
بـه احـتـرامـت
چـنـان از تـه دل مـی خـنـدم
کـه گــاهــی فــرامــوشـــم مـــیـشــود
رفـــــتـــــه ای …
.
.
.
مداد را برداشتی . . .
طرح مرا نه آنگونه که هستم ..،
همانگونه که می خواستی کشیدی ..،
تمام بهانه رفتنت این است که عوض شده ام ..،
مداد را برمی دارم، طرح تورا همانگونه که هستی می کشم..،
می توانی بروی…
.
.
.
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه و فریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از آشنایی
.
.
مزه ی “زهرمار” را میچشم وقتی نیستی…
.
.
.
تا نباشد این جدایی ها، نداند قدر یاران را،
کویر خشک می داند، بهای قطره باران را…
.
.
.
ندارم لحظه ای از تو رهائی / امان از عشق و این رهائی
تمام ترس من ناگفته پیداست / مبادا بین ما افتد جدائی . . .
.
.
.
.
.
جدا ماندن از کسی که دوستش داری
فرقی با مردن ندارد
پس عمری که بی تو میگذرد
مرگیست به نام زندگی
.
.
.
بـــاد آورده را بــــاد مــی بــــرد ، قــبـول !!!
اما تو که با پاهای خودت آمده بودی ، چرا ؟!
برچسبها:
همیشه به یادش باشیم …
.
خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !
.
خـــدا تنها اسمی است که هر کجا صدایش زدم گفت : جانم !
.
.
و ای کاش آن نگاه نگاه تو باشد !
.
همیشه سرم بالاست چون بالا سرم خداست !
.
فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …
.
اگر ذره بین نگاه قوی باشد ، در تمام صفحه های ورق خورده زندگی اثر انگشت خدا دیده میشود !
.
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …
.
توکل یعنی اینکه با ایمان در راهی قدم بگذاری که هیچکس با تو نیست ، آنوقت می بینی کسانی که فکرش را هم نمی کرده ای در این راه با تو همراه خواهند شد …
خدای را باید شناخت که اوست دهنده ی بی منت …
گر همه بستانند او بدهد و چون او بدهد کس نتواند بستاند !
.
احساس حضور خدا در همه حال ، همه مسائل را حل می کند !
.
آتشی که نمى سوزاند ابراهیم را و دریایى که غرق نمی کند موسى را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ، سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد نمی توانند ؟
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن و به سمت او قدمی بردار تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی …
.
خدایا …
بدون نوازش های تو میان دست های زندگی مچاله می شویم …
نوازشت را از ما نگیر !
.
عزیزم ، چرا انقدر غصه میخوری ؟
یادت نره من حواسم بهت هست !
دوستدارت خـــــــــــــــــدا
برچسبها:
توضیح نمی خواهد
تمام خواهش من یک جمله کوتاه است:
دلی که به تو سپرده ام ، به غم مسپار . . .
.
.
.
در این آشفته بازار هر چقدر هم که گران باشد باز هم میخرم …
نازت را میگویم !
.
.
.
خدایا …
آدم آفریدی یا تخم مرغ ؟
چرا همه تو زرد از آب در میان ؟
.
.
.
با هیچ مزه ای عوض نمی کنم نمک چهره ات را
ولی متعجبم …
از شیرینی لبانت در این نمکزار !
.
.
.
دیوان شعرم را برای تو سرودم / گردد فدای چشم ناز تو وجودم
این بوده رویا و خیال و آرزویم / ای کاش من هم دلبر قلب تو بودم
.
.
.
از این میعادگاه تکراری خسته ام …
بیا اینبار جای دیگری قرار بگذاریم ، برای با هم بودن !
جایی جز “خیالم”
.
.
.
خلاصه بگویم ،
ماجرا از آنجا شروع شد که در شب آرزوها من او را آرزو کردم و او ٬
عشقش را …
.
.
.
وقتی که نیستی …
با دیدن هر صحنه عاشقانه ای احساس یک پرانتز را دارم
که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد
.
.
.
در خاطری که تو هستی ، دیگران محکومند به فراموشی …
این را به همه بگو !
.
.
.
لبخند که می زنی یوسفی می شوم که بی هیچ برادری
در چال گونه ات ، گم می شوم !
.
.
.
هیچوقت آرزوی خوشبختی نکن برای من …
بی خودت !
.
.
.
چقدر سخته واسه رسیدن به ستارت تا آسمون بری
اما وقتی رسیدی ببینی صبح شده …
.
.
.
میترسم اگر یک شب هم راضی شدی به خوابم بیایی
من به یادت بیدار نشسته باشم . . .
.
.
.
درخت با برگ های خشک و شاخه های شکسته هم هنوز درخت است …
آدم اما “دلش که بشکند” ، دیگر آدم نمی شود !
.
.
.
این روزها برای نفس کشیدن
بهانه ای ندارم
بهانه لازم نیست برای زندگی !
بی بهانه خواهم زیست
تو ای بی بهانه ترین لحظات هستی من
بهانه ای برای این بی بهانگی بیاور …
.
.
.
سنگین ترین غروب من
لحظه ی بی تو بودن است
اگر ماندم که می آیم به سویت
اگر مردم فدای تار مویت
.
.
.
از همان کودکی به ما هشدار دادند و جدی نگرفتیم …
یادت هست ؟
در دفتر مشقهایمان خطوط فاصله همیشه قرمز بود !وقتی تو جا خالی دادی …
اون بغلم کرد تا زمین نخورم
.
.
.
تمام خوبـــــی حس مالکیت اینه که
از کسی که دوسش داری بپرسی تــــــــو مال کی هستی؟!
و اون بدون معطلی بگه:
فـــــقط مـــــال تـــــــــــو
.
.
.
ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
ﺧﺪﺍ ﻛﻨﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻛﻪ ﻻﻳﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
.
.
.
دنیای من بی انتهاست وقتی هنوز …
به آغوش گرم تو نرسیده ام
.
.
.
برچسبها:
رو به سوی خاک کردم خاک نالیدن گرفت
تکیه بر دیوار کردم خاک بر فرقم نشست
خاک بر فرقش نشیند آنکه یار از من گرفت
.
..
به دستایی عادت کردم که به خیانت عادت داشت الان که ترکم کرد فهمیدم
یه “هرزه” بودکه منم هرزه کرد…..
.
چون شاید تو را کم عقل بپندارد
و خودش را عاقل…
.
ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ!
ﻭﻟﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺵ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﯿﺎﺩﺗﻢ
مغرور و خودشیفته نیستم
ولی یاد گرفتم که توزندگیم
منت احدی رو نکشم
خداحافظ تو فرهنگ لغت من جوابش فقط یه کلمه است
“به سلامت”
همین….!!!
.
ﻭ ﺍﻭ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ” ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﮑﺸﺪ.. “
.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ!!!!!
ﭼﺮﻭﮎِ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
ﮐﻪ ﭼﯿﻦِ ﺭﻭﯼِ ﺩﺍﻣﻨﺖ….
.
ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ، ﭘﺪﺭﺕ، ﻣﺮﺩﻡ ﻏﺮﯾﺒﻪ
ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ، ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ!
.
ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩﻡ
ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﭼﯿﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ…. ﻧﻪ
ﺍﻣﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ
ﺁﺩﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﭼﻮﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﯽ ﺳﯿﺎﺳﺖ…
.
در آغوشت…
میان گرمیه دستانت…
میان نفس نفس های تو…
میان آن یواشکی هایمان…
میان آن عاشقانه های پنهانیمان….
کاش فقط لحظه ای آغوشت را دوباره بدست آورم…
.
بالا نمی آید این نفس لعنتی…
در هوای نبودنت….
.
کاش باران بر کویر دلم ببارد تا از رنگین کمانش پلی بسازم برای تجدید دیدارت.
برچسبها: